ژان ولفگانگ گوته، شاعر و فیلسوف و نویسنده آلمانی در سال 1749 در شهر فرانکفورت بدنیا آمد. پدرش از جمله اشراف و فقهای مشهور آلمان بود گوته ایام جوانی را در شهرهای لایپتسیک واشتراسبورگ به تحصیل حقوق و فقه گذرانید و چون به رتبه دکتری رسید دل بر ادبیات بست و در شهر وایماراقامت گزید. آثار ادبی وی عبارتند از: تئاتر ایفی گنی در توریس، منظومه هرمان و دوروته، تئاتر مذهبی فاوست، رقص اموات، خدا و با دایر، سکون دریا، حقیقت شعر، یادداشتهای من و دیوان شرقی.
اما شاهکار ادبی او سرگذشت ورتر است که در سال 1774 منتشر شده. این کتاب شرح حالی از ایام جوانی وی است. در این کتاب سرگذشت جوانی به نگارش درآمده که به خاطر عشق دختری که متعلق به او نیست و همسر دارد، خودکشی میکند. این کتاب که به سبک نامهنویسی، به نگارش درآمده، پر از مضامین ادبی و عواطف نویسنده است. برخی قسمتهای ان مانند دکلمهای ادبی و حاوی نظرات نویسنده درباره عشق، زندگی، رفتار انسانها و خیلی چیزهای دیگر است. این داستان، روایتی حزنانگیز از سرنوشت عشاق است که بدون توجه به آینده، خود را در گردابی میاندازند که از آن خلاصی ندارند. دختری که در این کتاب، موجبات این عشق نافرجام را پدید آورده از دیدگاه ورتر، که او را دوست دارد، فرشتهای آسمانی است در حالیکه همین دختر، با داشتن همسری مهربان و ساده، سعی میکند دل دیگران را هم بدست آورد از جمله به این جوان مغموم که میداند یه وی علاقهمند است بیش از حد صحبت میکند و میگذارد آتش عشق او شدیدتر شود و سرانجام کارش به خودکشی بکشد. در بخشی از این کتاب چنین میخوانیم:
بدبخت! آیا این دیوانگی نیست و آیا تو خود را فریب نمیدهی ؟ این عشق آتشین بیانجام به چه کارت میخورد ؟ دیگر جز او کسی را دعا نمیکنم در آینه خیالم جز صورت او، صورتی منعکس نمیشود. اشیاء و مناظر اطراف خویش را از نظر روابط و مناسباتی که با او دارند، مینگرم و بدینطریق ساعتی به سعادت میگذرانم تا آنکه مجبور شوم دوباره از وی دور شوم. ویلهلم! کاش میدانستی که دل من گاهی مرا تا به کجا میکشاند! گاهی دو ساعت با او به سر میبرم و از تماشای جمال و شنیدن آهنگ آسمانی صدایش مست و مدهوش میشوم. کمکم در تمام حواس من حرارت و هیجان تندی پدید میآید. چشمانم سیاه میشود. گوشهایم به زحمت میشنود و چنان نفس بر من دشوار میگردد که گویی جنایتکاری گلویم را میفشارد. آنگاه قلبم به شدت میتپد. کوشش بسیار میکنم تا مگر از پریشانی خاطرم بکاهد ولی بر آشفتگی حواسم افزوده میشود. ویلهلم! گاهی در اینگونه اوقات چنان حالم تغییر میپذیرد که از وجود خویش، غافل میشوم…
سرگذشت ورتر، کتابی رمانتیک است که بیشتر به شعر میماند تا به نثر و این به دلیل شاعر بودن گوته است و طبع لطیف او نوشتههایش را دارای چنین سبکی کرده است البته ترجمه زیبای نصرالله فلسفی استاد گرانقدر دانشگاه تهران را نیز نباید از نظر دور داشت.
*AboutUs*>